chocolate

Eternal sunshine of the spotless mind

chocolate

Eternal sunshine of the spotless mind

دختر همسایه-قسمت اول(مصور)

تلفنی با دوستش صحبت می کنه:

من نمی دونم اون کیه.فقط می تونم بگم که اون دختر باور نکردنیه.منظورم اینه که عین

فرشته هاست.فقط باید ببینش.

-بهش خیره شدی؟

-آره.

همونطور که داره با تلفن صحبت می کنه صورتش رو برمیگردونه سمت پنجره و چشمای

غرق خوابش رو می مالونه.اما چشماش از تعجب گشاد میشه.همون دختره رو از توی

پنجره می بینه.پنجره ی اتاقش درست روبروی پنجره ی اتاق دختره ست.

-اوه خدای من.خیلی خوشگله.

-کانال چنده؟

-نه.دختر همسایه مونو میگم.از پشت پنجره می تونم ببینمش.

-قیافه اش چه جوریه؟

-خدایا!اون دیگه کیه.

-مثل یه مرد برو اونجا.ترست رو کنار بذار و بورو پیشش.

-هی.دارم جدی بهت میگم.اون واقعا منو شیفته کرده.

مشغول ادامه ی صحبت میشه و وقتی بعد از چند ثانیه دوباره به پنجره نگاه می کنه دختره

رو می بینه که پشت به پنجره داره لباس هاش رو عوض می کنه.

-اوه خدای من.

-چی شده؟

زل میزنه به بدن اون و تلفن رو قطع می کنه.

دختره (..................) و همینطور که پسره داره بهش زل میزنه یکدفعه صورتش رو

برمیگردونه و پسره رو می بینه.

پسره شوکه میشه و خودش رو میکشه کنار.

بعد از چند ثانیه خیلی آروم از گوشه ی پنجره ی اتاقش اتاق دختره رو دید میندازه اما چراغ

اتاقش خاموش شده.اما وقتی کوچه رو نگاه می کنه از ترس سکته می کنه.دختره رو میبینه

که لباساش رو پوشیده و خیلی عصبانی داره به طرف خونه ی اونا میاد.

ترس از اینکه پدر و مادرش باخبر بشن تمام وجودش رو گرفته.

صدای زنگ خونه رو می شنوه.میره پایین.دختره خیلی جدی بهش نگاه میندازه.

اما...

دختره با پسره میره بیرون.میرن توی یه جاده ی تاریک و خلوت.

حالا دختره میخواد از پسره انتقام بگیره:

-تو منو دیدی.درسته؟

-درباره ی چی حرف می زنی؟(مکث).آره.برای یه لحظه از پنجره دیدمت.فقط یه لحظه.

اشکالی نداره که.

-چی؟

-اوه ببخشید.اشکال که داره.متاسفم.

-خب.حالا باید چیکار کنیم؟

-من که معذرت خواستم.

-تو منو دیدی.

-آره.تورو لخت دیدم.(با خنده)

اما دختره خیلی جدی بهش نگاه میندازه و پسره رو مجبور می کنه که وسط جاده لخت بشه.

و به این ترتیب اولین آشناییشون شکل میگیره.

---ادامه دارد---

......................................................................................................................

پارازیت مهم:قصد دارم تا شروع دوباره ی وبلاگ نویسی ام(غیر از شکلات)رو به صورت گروهی

آغاز کنم.اگه کسی حاضره همکاری کنه اطلاع بده.

پارازیت دوم:(................).

علامت بالا یعنی بعد از بازخوانی متن اون قسمت از نوشته رو سانسور کردم.