chocolate

Eternal sunshine of the spotless mind

chocolate

Eternal sunshine of the spotless mind

پایان نامه

پیش پارازیت:قرار نبود این پست اینجوری بشه.یعنی قرار بود یه جور دیگه باشه.البته نه اینکه 

بخوام بگم مثلا اگه اونجوری میشد بهتر از الانه که اینجوری شده یا الان که اینجوری شده  

بهتر از اون موقعس که قرار بود اونجوری باشه ولی خب اینجوری با اونجوری فرق داره.بعد از  

نوشتن دیدم که اونجوری نشده و اینجوری شده.اگه اونجوری میشد خیلی از جزئیات هم  

توش میومد ولی الان که اینجوری شده خیلی کوتاهتر از اونجوریه.در هر صورت شده اینجوری:

(این پست دو ماهی هست که آماده شده ولی هر روز سانسورش کردم تا به این روز افتاده)

شکلات شهریور 86 اومد و یه سال و چند ماهی بود و زمستون 87 هم تموم میشه. 

می خوام  تو این روزای آخر یه نگاهی از اول بهش بندازم و بگم از چیزایی که نوشتم اما در  

حال حاضر نظرم نسبت بهشون عوض شده یا اینکه حقیقتش چیز دیگه ای بود.

پارازیت:به نوشته های این پست لینک نمیدم چون خارج از حوصله منه که بخوام واسه تک  

تکشون لینک بذارم.فقط تاریخشونو میگم + اسم پست ها.(ترتیب زمانی)

1-مهر 86-بازی وبلاگی:

طبیعتا سه نقطه هشتمی با توجه به اون سن و سال نمی تونه س ک س باشه.میتونه 

اسمش لاس زدن باشه ولی هنوزم میگم فقط یه جور شیطونی ساده بود.خب این خانم 

از فامیلامونه و رابطه کنونی ما خیلی با هم نزدیکه ولی این هم مهمه که 20 سال ازم بزرگتره.

2-مهر 86-بازی وبلاگی:

الان دیدن شوا از نزدیک آرزوم نیست.دیدن هیچکسی فعلا آرزوم نیست.چه معنی داره  

یکی رو از نزدیک ببینی وقتی که بعدش هیچ اتفاقی نمیخواد بیفته.واسه بعضیا همین  

دیدن آرزوئه  اما واسه من نه.و من ترجیح میدم اگه قراره هر کیو ببینم و بعدش خداحافظی 

 کنم همون بهتر که نبینمش.اصلا چه کاریه؟

3-آبان 86-کاش می خواندی:

این پست هم عنوانش دروغ بود و هم بخشی از محتواش.دروغش هم این بود که ایشون  

نوشته هامو می خونده و منم می دونستم که می خونه.فقط شرایط اون روزا طوری بود که 

 نخواستم بفهمه بهش علاقه دارم.

4-آبان 86-عشقولی من را بشناسید:

یادتونه می گفتین دیوونه؟ اسم این یکیو نمیشه دروغ گذاشت.شاید بشه گفت شوخی  

ساده. ولی خب حقیقت اینه که اون عروسک  یه نماد بود.نمادی از ویژگی ها.

5-دی 86-گاز نداریم پس می لرزیم:

الان از رفتار میم و خانواده ش بدم نمیاد.به نظرم بیخود حساسیت نشون می دادم.هنوزم 

وقتی مامانش زنگ میزنه خونه مون اون حرفارو میزنه اما دیگه عصبانی نمیشم و به نظرم  

خیلی هم  بازی بانمک و جالبیه.هر چی نباشه یه سوژه خنده س واسه من و مامان و بابا.

6-آبان 87- It’s real love that you Don’t know about  :

بعضی وقتا یه چیزی اذیتت می کنه یا بهت فشار میاره که مجبور میشی یه جوری حرف 

بزنی. فقط می خوای حرف بزنی و اصلا برات مهم نیس اون حرف درسته یا نه.این پست 

که الان اصلا حس مربوط به اونو ندارم حاصل یه سری اتفاقایی بود که پشت سر هم افتاد 

و باعث عصبانیتم شد.همون موقع هم نوشتم که مسئولیتش رو فقط تا زمانی قبول می کنم 

که اون حس تو وجودمه و خیلی زودتراز اون چیزی که فکرشو می کردم حسم از بین رفت.

به تاریخش که نگاه می کنم بیشتر جالب میشه واسه م.چون  سه هفته هم از این پست 

نگذشته بود که یه نفر باعث شد همه چی تغییر کنه و نگاهم عوض شه.

خلاصه الان از دخترا متنفر نیستم و اصلا به نظرم خیلی مسخره و بچه بازی میاد که یکی 

بگه از همه بدش میاد و واسش خوب و غیرخوب فرقی نداره.دلیل اون نگاه هم این بود که  

توی شرایط خاص ذهن بسته میشه و همیشه باید یکی بیاد و این ذهن رو بشکافه.

7-چن تا چیز هم هست که هنوز هم بعد از گذشت این مدت نمی تونم اعتراف کنم بهشون.

یکی پست "این کیمیای هستی ..." و داستان مربوط به اون.

یکی هم پست "این کیمیای هستی ...2" و محتویات رم گوشیم.

همچنین  پست "برنده ای که مات شد" و از همه مهمتر یه چیزی که حتا نمی تونم بهش 

اشاره کنم!

8-بین پستایی که تو این مدت نوشتم سه تا رو از همه بیشتر دوس دارم.درواقع می تونم 

بگم ازخوندن دوباره اونا حالم بد نمیشه.(چون معمولا حالم بهم میخوره وقتی آرشیوم رو مرور 

می کنم)

اولی پست "آقا موشه و خانوم خرگوشه-از ماست که بر ماست" که تاریخش هشت اسفنده.

دومی "روزای سگی" هفت اردیبهشت.

و آخری هم "برنده ای که مات شد".

پارازیت2:خب بینندگان عزیز!

گفتم که این پست قرار بود یه جور دیگه باشه و هدفم این بود که رازهای زیادی رو بگم ولی  

همینجوری شد که دیدین.از اینکه در این مدت با ما همراه بودید از شما سپاسگزارم و  بزودی 

با سری جدید شکلات در خدمتتان خواهیم بود.

این "بزودی" خیلی خیلی زوده و در واقع همین الان هم نسخه جدید شکلات متولد شده 

ولی دادن آدرسشو موکول می کنیم به کمی بعدتر!

نظرات 2 + ارسال نظر
لیلا شنبه 19 بهمن 1387 ساعت 08:46

ای بد جنس !! حالا یک کم زودتر بیا آدرس جدید رو برای ما خصوصی بذار چی میشه خب ؟!!

چیزی نمیشه.فقط یه خرده ریزه کاری فنی داره که می خوام برطرف شه.

پریسا دوشنبه 5 اسفند 1387 ساعت 18:18

پایه می باشم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد