ببین عیزم بذار همین اول یه چیزو بهت بگم.حالا اینکه دلگیرم ازت نه اینکه خیلی پررو
باشم ها.ولی خب منم حق دارم بعضی وقتا ازت دلگیر باشم.ندارم؟
مگه نمیگن تو خیلی مهربونی.پس کو؟به خودت قسم ناشکر نیستم.می دونم خیلی جاها
به من ثابت کردی که خیلی باحالی و خیلی مهربونی ولی پس این مورد آخریه چی شد؟
ایذتم نکن عیزم.یه جواب درست حسابی می خوام.
ببین نازنینم!اصلا چرا تا همین دو هفته پیش که ازت نخواسته بودم همه چیز داشت درست
پیش می رفت ولی درست از اون روزی که دعا کردم و التماست کردم همه چیز به هم ریخته؟
خب بگو دیگه.دق می کنم ها.
اصلا ببین عشق من!تو که می دونی شاه همه عشقولی ها هستی و هیشکی در عشقولی
بودن به پات نمی رسه.تو که می دونی عشق العشقولی هستی.
حالا اونا رو ول کن بهترینم.یه چیزیو یادت میاد؟
یادت میاد پارسال چن تا چیز ازت خواستم؟بعدش رو هم یادته؟یادته که هیچکدومش رو بهم
ندادی؟خب بعدش چی شد؟ آره یادمه.بعدش من فهمیدم اون چیزایی که بهم ندادی همش
به نفع من شده.
آره به خودت قسم همه شو یادمه.یادمه که خواسته هام رو ندادی و من بعدش فهمیدم اگه
به خواسته هام می رسیدم چقدر خودم ضرر می کردم.
ولی خب لااقل اینو می فهمیدم.الان هم حداقل یه کاری کن بفهمم این به سود من نیس تا
منم دیگه ازت نخوام.ولی چرا هیچ کاری نمی کنی؟
یعنی مشکل از منه عیزم؟من بد شدم؟پس چرا حس می کنم الان خیلی بهتر از قبلم؟
آی خدا!تکلیفم رو روشن کن و این همه منو بین زمین و هوا نگه ندار.یا بهم بفهمون که این
راه غلطه و یا منو برسون به اون چیزی که می خوام.
حالا ممکنه سوال کنی اگه بازم کاری نکنی من چیکار می کنم.خب خودت که بهتر می دونی
هیچی به هیچی.من که زورم نمیرسه بهت.دستم هم بهت نمیرسه.البته اگه دستم بهت
می رسید یه بوووووووووووووووس خوشگل میدادم بهت.
دوستت دارم ولی یه کوچولو هم ازت دلگیرم.
پارازیت۱:امروز اعتماد جشن چلچراغ رو کرده بود عکس و تیتر اول.یه خرده هم در موردش
نوشته بود.من دلم نسوخت که نرفتم چون مهموناش باحال نبودن جز خاتمی.
من به مامانم میگم فقط دلم می خواست که عادل فردوسی پور رو می دیدم.
مامانم میگه مگه جایزه گرفت؟
میگم آره از دست هانیه توسلی.
میگه آهان.پس دلت می خواست هانیه توسلی رو ببینی.فردوسی پور بهونه س.
چی بگم والله؟
پارازیت۲:ریاضی و فیزیک رو پیچوندم و نرفتم ولی دلم نمیاد فردا ادبیات رو بپیچونم.
پارازیت۳:نظرات پست قبل بزودی تایید میشه