قرار بود این نابغه واسه ترم جدید درسخون شه و درسارو جدی بگیره تا گند ترم قبلی رو
بپوشونه ولی...
داخلی-ساعت حوالی 2 بامداد-یکشنبه:
نابغه وبگردی می کند.در یکی از وبلاگ ها چیزی در مورد انتخاب واحد می بیند و یهویی
یادش می افتد که ممکن است زمان انتخاب واحدش نزدیک باشد.بی درنگ به سایت
دانشگاه می رود و زمان انتخاب واحد را می بیند که دوشنبه است.
داخلی-ساعت حوالی 3بامداد-یکشنبه:
نابغه اینطور نتیجه گیری می کند که باید بخوابد تا صبح بیدار شود و برود بانک تا شهریه
پرداخت کند و بتواند انتخاب واحد کند.اما پدر نابغه خواب است و نابغه باید تا صبح به او
اطلاع دهد 270 تومان شهریه ثابت حتما لازم است همان روز پرداخت شود.
داخلی-ساعت حوالی 6 بامداد-یکشنبه:
نابغه هنوز نخوابیده.پدر نابغه بیدار می شود و نابغه به او می گوید که صبح باید به بانک
برود و شهریه را واریز نماید.پدر نابغه می گوید قبل از رفتن به اداره پول را به او می دهد.
داخلی-ساعت دقیقا 7:30 بامداد-یکشنبه:
نابغه خواب است.مادر نابغه او را بیدار می کند و به نابغه می گوید:تلفن.
نابغه گوشی را برمی دارد.هشت تن از دوستانش در یکی از میادین شهر منتظر او هستند
تا عازم بابلسر شوند.هر چقدر نابغه اصرار می کند و تمنا می کند که نرود اما...
خارجی-ساعت 8:30-یکشنبه:
نابغه به هشت دوستش می پیوندد.نابغه به دوستانش گفته که امروز باید پول واریز کند و
فردایش انتخاب واحد دارد اما دوستانش می گویند که بدون نابغه ویلا برو نیستند.نابغه هم
به ناچار می پذیرد.
خارجی-ساعت 10-یکشنبه:
لوکیشن این سکانس بابلسر است.نابغه هم رفت و انتخاب واحد را بی خیال شد.
داخلی-الان:
الان نابغه خیلی ریلکس داره وبلاگ آپ می کنه.انگار نه انگار که انتخاب واحد نکرد و شهریه
هم واریز ننمود و احتمالا کلاس ها مملو از جمعیت شده.
(و این داستان همچنان ادامه خواهد داشت.منتظر سناریوهای بعدی سرنوشت نابغه باشید)