پیش پارازیت!:تیتر این پست و پست قبلی به هر دو پست ارتباط داره اما این پست هیچ
ارتباطی به پست قبلی نداره!!!
.................................................................................................................
سوار سرویس دانشگاه شدیم که برگردیم.دستمو بردم تو جیبم تا درش بیارم و
بذارمش سر جاش.
-امین! نیست.
یه خنده ی میگ میگی میکنه.
-امین! به خدا نیس دارم راس میگم.گذاشته بودمش تو جیبم.
خنده ی میگ میگی تبدیل میشه به شک.فک میکنه دارم سر کارش میذارم.
-برو بابا.
-به خدا نیس.بیا خودت ببین.
دستشو می کنه تو جیبم.هنوز امیدواره.همه جیبامو میگرده ولی من ناامیدم.چون
می دونم تو جیب دیگه ای نذاشتم.قلبم داشت از حرکت می ایستاد.مضطرب بودم.
کلی منت امینو می کشم تا قبول کنه برگردیم دانشگاه و دوباره مسیرمونو چک کنیم.
شاید افتاده باشه.ولی در هر صورت باید تا آخر راه با سرویس بریم و دوباره برگردیم.
یاد میم می افتم که هنوز تو دانشگاس:
تو رو خدا برو جلو دانشکده پزشکی.بعد مسیر رو تا در خروجی بگرد.شاید از جیبم
افتاده باشه.تو رو خدا برو بگرد.من و امین هم الان میایم دانشگاه.
میم قبول می کنه و میره تا بگرده.ما می رسیم به میدون.میریم سوار سرویس بعدی
میشیم تا دوباره برگردیم دانشگاه.میم زنگ میزنه:
هم جلوی دانشکده رو گشتم و هم مسیرو.اما پیداش نکردم.
دوباره انگار قلبم داره از حرکت می ایسته.امین به جای اینکه دلداری بده هی میگه:
حقته! آه ... بود.
من حرفی نمی زنم.اصن دهنم وا نمیشه که بخوام حرف بزنم.به این فک می کنم که اگه
بیفته دست یه نفر چی میشه.
به امین میگم اگه پیداش کردی هر چی دلت بخواد بهت میدم.چی میخوای؟ میگه:۱۰۰۰
تومان.اینقدر واسه ام مهمه که اگه ۱۰۰۰۰ تومان هم بخواد بهش میدم.
بر می گردیم.با امین کل مسیرو می گردیم.جلوی دانشکده هم نیس.دیگه اشکم داره در
میاد از نگرانی و اضطراب.به امین میگم اگه گم و گور بشه مهم نیس ولی اگه بیفته دست
یه نفر و اونم یه دزد فضول،چه اتفاقی می افته؟
امین بازم دلداریم میده:اگه دست یه نفر بیفته،امکان نداره تحویل انتظامات بده.مطمئن
باش که میگیرتش.
خسته و گرمازده و ناامید و مضطرب راهی خونه میشیم.چاره ی دیگه ای هم نداریم.میایم
می شینیم تو سرویس دانشگاه.
-امین! این اولین روزی بود که این تی شرتو پوشیدم.ببین چقدر نحس بود.برسم خونه
آتیشش می زنم.کاشکی همون پیراهنمو می پوشیدم و میذاشتم تو جیبش تا گم نشه.
حالا چیکار کنم؟
وقتی اسم پیراهنو آوردم انگار یه چیز مغز امینو کار انداخت.دس کرد تو جیب پیراهنش و
درش آورد.با یه حالت مسخره ای گفت: ایناهاش.
عین دیوونه ها همدیگرو نگاه می کردیم و می خندیدیم.احتمالا به خودمون خندیدیم که
آلزایمر گرفته بودیم.به اینکه چرا من یادم نبود داده بودمش به امین.
-خب حالا ۱۰۰۰ تومن منو بده.
-چقدر تو پررویی.تقصیر خودت بود.
-به من چه؟ خودت دادیش به من.
-خب تو باید حواستو جمع می کردی.
اینقدر سرمست بودم که ۱۰۰۰ تومنشو دادم.اما بهش گفتم این ۱۰۰۰ تومنو هر جا خرج
کنی بلا سرت میاد.اگه خوردنی بخری،تو گلوت گیر می کنه و اگه کرایه بدی،یا ماشین
پنچر میشه یا تصادف میکنین.
زنگ می زنم به میم:
-تو جیب این بی شعور بود.
-می دونستم.بی شعوره دیگه.کاریش نمیشه کرد.
پارازیت۱:شب امین اس ام اس داد که:دهنتو سرویس.امروز ماشینمون دو بار پنچر شد.
پارازیت۲:اینکه شما ربط بین تیتر و پست رو نمی دونین،دلیل نمیشه که این دو تا به هم
ربطی نداشته باشن.اتفاقا خیلی هم ربط دارن.
پارازیت۳:اگه رم موبایلم تو یه روز عادی گم میشد اینقدر اضطراب نداشت.اما امروز اتفاقاتی
افتاد که ارزشش با ارزش طلا برابری می کرد.
پارازیت۴:این اتفاقات کاملا مرتبط با تیتر مطلب و کی میاد بازی و همین چیزاس.
سلام
یکی از دوستان پیشنهاد کرد وبلاگتون رو ببینم . واقعا وبلاگ جالبی دارید . مطالب هم واقعا به دردبخوره .
دلم می خواد باهم تبادل لینک داشته باشیم . دوست دارم لینکتون رو تو سایتم داشته باشم تا هر وقت هم خودم و هم بازدید کننده هام دلمون خواست بتونیم بهت سر بزنیم .
اگه مایل به تبادل لینک باشید وبلاگ من رو با نام
۩۞۩ بی پرده زنان و مردان را ببینید ۩۞۩ لینک کنید . و حتما به من اطلاع بدید که وبلاگ شما رو با چه نامی لینک کنم .
تا تمومش کردم قلبم تو حلقم بود ها !هی می گفتم چیگم کرده ف اخرش پیدا میشه یا نه !!
ارزش طلا چقدره اون وقت ؟!!
اتفاقا خیلی مهم بود.از طلا هم ارزشش بیشتر بود و دلیلش هم شرایط ویژه ی اون روز بود و اتفاقی که قبلش افتاد.
کشتی ما رو با این تیترت...بالاخره هر جور بود ما هم به هم یه جوری ربطش دادیم...
حالا مگه مجبوری این همه چیز میز ناجور و غیر اخلاقی و کیمیای هستی تو موبایلت بریزی و بعد هم رمش رو بدی به یکی دیگه؟
چرا فحش میدی حالا؟:دی
هیچ چیز ناجور و غیر اخلاقی توش نبود اتفاقا.درآوردن رم هم به خاطر داستان غیر قابل بیانی بود که قبلش پیش اومد و اصلا هم غیر اخلاقی نبود.
بازم تاکید می کنم که غیر اخلاقی نبود.
خدا رو شکر کن که پیدا شد . راستی من برات دعا میکنم . تو هم یادت نره .
نه یادم نمیره.خدا کنه خوب بگذره.
سکته کردییییمممم ... از الان آلزایمر دارین پیر شین چی میشین ؟؟؟ نگران نباش مادر جان مام همینیم :دی
حالا خدا رو شکر پیدا شد ...
من که عادت دارم به این کارای شوما ( همین بی ارتباطیه پست و عنوانو میگما ) تازه بعضی ئقتا خودمم دوس دارم اینجوری :)))
درسته که هر چند وقت یکبار پستام ربطی به عنوان نداره اما به خدا این یکی خیلی ربط داشت.
حالا شما تو کنکور دچار آلزایمر نشو مادر جان.بعدش اشکال نداره:دی
بعد عمری تصمیم گرفتی به روز کنی.امشب فقط اومدم یه حال و احوالی بژرسم ُ می دونم انقد این ژست می مونه که چند تا نظر توپ بزارم برات.
حالا فقط به خاطر اینکه ثابت کنم حرفت درس نیس همین امشب آپ می کنم:دی